سر گرفتن ازدواج
دانلود آهنگ دیگه دیره از ناهید همه نشسته بودند. محسن روی مبل تک نفره نشسته بود و ایلیا به گردنش آویزون بود. مینا هم روی مبل کناری محسن جاگیر شده بود و سرشو به گوشی مشغول کرده بود. مامان هم کنار مینا نشسته بود. با کمی تامل به سمتشون رفتم و پیش بابا نشستم. همه سکوت کرده بودند. حتی ایلیا هم که همیشه در حال جنب و جوش بود روی پای محسن نشسته بود و با چشمای خوشگلش به ما نگاه میکرد. انگار اونم فهمیده بود که الان با بقیه مواقع فرق داره و نباید سرو صدا کنه. با صدای بابا سکوت شکسته شد: دخترم تو همیشه دختر عاقل و سربراهی بودی. حتی خیلی وقتا بیشتراز سنت می فهمیدی. تو دیشب اصرار داشتی که این ازدواج سر بگیره. خودت میدونی همه ما با این تصمیم مخالفیم. حتی با تموم دلایلی که آوردی دلم رضا نیست خودتو بخاطر محمد فدا کنی. نفسمو بیرون فرستادم: بابا، شاید تصمیمم اشتباه باشه و پافشاری روش اشتباه تر. اما باور کنید هیچ راه دیگه ای نیست. اگه بود، حتی یه درصدم به فکر ازدواج با اون نمیفتادم