رهایی مریم

دانلود آهنگ وطن از داریوش مریمو رها کردمو از اتاق خارج شدم، آرتا رو توی راهرو دیدم، چشم دوخته بود به سمتم، حرفای ما رو شنیده بود؟ چرا حس میکردم طرز نگاهش تغییر کرده؟ چرا حس میکردم با آرتای همیشگی فرق داره؟ چشمای به اشک نشسته ی مهبد، نشونه ی تنبیهش توسط آرتا بود: آرتا چرا دعواش کردی؟ آرتا دستی روی سر مهبد کشید: پسرم بزرگ شده، باید بدونه که نباید خواهریشو اذیت کنه. مگه نه؟ مهبد سری تکون داد، آرتا مهبدو به بغل گرفت: خب پسر بابا، بریم پایین؟ دست مهگلو به دست گرفتو از پله ها پایین رفت. صدای پاهای مریم باعث شد نگاهی به سمتش بندازم، صبر کردم تا بیاد، صبر کردم تا باهم به پایین بریم. حساسیتم به آرتا هر لحظه و هر لحظه بیشتر میشد، وقتی که آرتا با دیدن منو مریم کنار هم اخمی بین ابروهاش نشوند. آریا بعد از شام با آرتا توی پذیرایی نشسته بودم، مریم گوشه ی دنجی از سالنو پیدا کرده بود و با مهبدو مهگل حرف میزد. هنوزم مزه ی دستپخت خوبش زیر دندونم بود، هنوزم نمیتونستم باور کنم مریم به این خوبی میتونه آشپزی بکنه و هنوزم نگاه پرتحسین آرتا به مریم روی اعصابم راه میرفت. صدای آرتا باعث شد چشم بگیرم از چای خوشرنگ توی فنجون: خیلی وقته بچه ها رو اینقدر خوشحال ندیدم. میدونستم به کجا نگاه میکنه، نمیخواستم اضافه کنم به شکهایی که وجودمو میخورد: مگه نمیبریشون دیدن پدر و مادر فرزانه یا تفریح؟ با شنیدن اسم فرزانه، صورتش گرفته شد: اتفاقا از هفت روز هفته، شش روزشو اونجان. اما اونا هم سنی ازشون گذشته، هم با دیدن بچه ها داغ دخترشون تازه میشه. از طرف دیگه بچه هام شیطونن و اونا تحمل شیطنتاشونو ندارن. سکوتی بینمون به وجود اومد و دوباره آرتا این سکوتو شکست: خسته شدم از شیراز، تحمل شهری که توش با فرزانه خاطره دارم برام سخت شده. توی شهر به اون بزرگی احساس خفگی میکنم. خونه ای که تموم لحظات خوشمو توش گذروندم بهم دهن کجی میکنه. تصمیم دارم برای ادامه ی زندگی بیام تهران.


نگاه پایانی

دانلود آهنگ محبوب خوشگل من از ناهید اخمام توی هم رفت. داشتم دیوونه میشدم. گوشیو تو دستم فشردم و باحرص گفتم: همون شرط آزادی محمد. دوباره با صدایی جدی گفت: خب؟ چشمامو تو حدقه گردوندم، دلم میخواست پیشم بود وتک تک موهاشو میکندم: من حاضرم باهاتون ازدواج کنم. با صدای آرومی زیرلبی اضافه کردم : مغرور از خودراضی. با جوابی که شنیدم، مطمئن شدم، گوشاش تیزه: موش کوچولو صداتو شنیدم. مطمئن باش حرفات بی حساب نمی مونه. اما به روش خودم حسابرسی میکنم، میدونی که چی میگم؟ رنگ به رنگ شدم. خداروشکر کردم که صدای گوشیمو کم کرده بودمو مامان بابا این مکالمه رو نمیشنیدن. یکم مکث کردو گفت: فردا صبح آماده باش، میام دنبالت برای کارای آزمایش. باشک پرسیدم: آزمایش؟ با لحنی جدی گفت: بله آزمایش. درضمن آدرس خونه تونو ارسال کن برام. نگاهی به بابا انداختم: چشم براتون ارسال میکنم.


عشق دیوانه

دانلود آهنگ شب از ناهید اخمای بابا توی هم رفت، اما چیزی نگفت، سرمو زیر انداختمو ادامه دادم: اگه ممکنه کنارم بشینین تا حضورتون بهم قوت قلب بده. بابا برگشت و روبروم ایستاد.از صورتش نمیشد چیزیو خوند. گوشیموبرداشتم. نگاهی به ساعت انداختم،هنوز سه دقیقه تا شش مونده بود. وارد لیست تماس کم my love شدمو به دنبال اسم ذخیره شده ای به نام آریا یا ارجمند گشتم،اما با دیدن عبارت کم ابروهام بالا پرید. چشمامو زوم کرده بودم روی کلمه و از حرص گوشه لبمو میجویدم. واقعا که خودشیفته و ازخودراضی و کروکدیلو چند نقطه ی دیگه است. اتوماتیک وار انگشتم روی ویرایش اسم رفت و تغییرش دادم به خودشیفته. حقا که برازنده ی اونه. بابا و مامان با تعجب و سردرگمی نگاهم میکردن. شونه ای بالا انداختمو شماره رو گرفتم. چندتا بوق آزاد خورد و بعد صدای نحسش توی گوشم پیچید: بله؟ مریم نفسمو بیرون فرستادمو گفتم: من شرطتو قبول کردم.


نگاه گرم

دانلود آهنگ بیقرار عشق از ناهید بابا نگاه گرمشو بهم دوخت: هنوز سر حرفت هستی؟ مطمئنی میخوای زنگ بزنی و بهش بله بدی؟ سرمو پایین انداختم و سکوت کردم. نه مطمئن نبودم، شایدم مطمئن بودم. دلهره داشتم. بابا تبسمی کرد: پس تردید داری. میدونم احساس عذاب وجدان داری. فکر میکنی بخاطر تو ، ما نمیتونیم رضایت بگیریم. مریم اینو بدون تو هر تصمیمی بگیری ما قبولت داریم. همیشه بابا درمورد احساساتم درست فکر میکرد. خیلی خوب منو میشناخت. قاطی کرده بودم نمیدونستم چه کاری درسته و چه کاری اشتباه. مامان دستهای سردمو بین دستاش گرفت و فشرد. بابا که سکوتمو ادامه دار دید، گفت : پس باید به فکر یه راه دیگه برای جلب رضایت باشیم. مامان آهی خواسته یا ناخواسته کشید. دلم کباب شد. میدونستم مامان چه حالی داره، پسرش محکوم به اعدام شده و دخترش از پذیرش شرط سرباز میزنه. یه لحظه چهره ی محمد توی دادگاه جلوی چشمم اومد. تردیدو کنار گذاشتم. آریا هرچقدر هم که بخواد اذیتم بکنه، بازهم امید دارم که زنده هستم و نفس میکشم ولی محمد...


قلم

دانلود آهنگ نرو نرو از ناهید تلویزیون روشن بود. روی تخت دراز کشیده بودم. نگاهم به تلویزیون بود اما تمام حواسم به گوشی و ساعت روی دیوار بود. حتی امیر هم چندبار تیکه پروند ، اما وقتی دید جوابی بهش نمیدم، بی خیال شد. بعد از چند دقیقه هم به خواب عمیقی فرو رفت. عقربه ها همچنان به ساعت 6 نزدیک میشدند ولی از مریم خبری نبود. هر چی به ساعت 6 نزدیک میشدیم، عصبی تر میشدم. پاکت سیگارو از جیبم بیرون کشیدم، پنجره رو باز کردم و با فندکم سیگارو روشن کردمو دودشو به ریه هام فرستادم. با هر دمی که از سیگار میگرفتم دخترایی رو به یاد می آوردم که دورمو گرفته بودند. در اون لحظه من انتظار تماسی رو میکشیدم، از طرف مریم، کسی که قرار بود... صدای زنگ گوشیم منو از افکارم بیرون کشید، بدون توجه به شماره، وصلش کردم. منتظر شنیدن صدای مریم بودم اما صدای زیبا توی گوشی پیچید: سلام عزیزم، خوبی؟ نفس کلافمو بیرون فرستادم: خوبم. با تعلل پرسید: آریا جان کی برمیگردی؟