سفارش تبلیغ
صبا ویژن

احساس شرمنگی

دانلود آهنگ وقتی اومد از ناهید با درد شدیدی که تو سرم می پیچید، چشمامو باز کردم. کمی طول کشید تا همه اتفاقات دیشبو به یاد بیاورم. نمیتونستم با بقیه روبرو بشوم. احساس شرمندگی میکردم. نزدیک 1 ظهر بودو من هنوز توی اتاقم روی تخت خوابیده بودم. در اتاقم باز شد و مینا آروم به داخل اومد . چشمای بازمو که دید لبخندی زد و گفت: سلام مریم جون. اومده بودم صدات کنم برای ناهار. پشتمو بهش کردم: اشتها ندارم. با پایین اومدن تشک تخت، فهمیدم مینا کنارم نشسته. با صدای لطیفش شروع به حرف زدن کرد: نمیتونم بگم میفهمم چه حسی داری. چونکه خودم این اتفاقا رو تجربه نکردم. مکثی کرد: من حتی داداشم ندارم تا بدونم بودنش چه لذتی داره. اما اینو میدونم اینطور گوشه گیری هم درست نیست. تو کار اشتباهی نکردی. یا حتی اگه اشتباهی هم مرتکب شدی، گذشته و کاریش نمیشه کرد.